آسمون دلدادگی
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان <آسمون دلداگی> آسمون دلدادگی و آدرس asemone.abi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

از اون روزهاکه تو به من گفتی:

"میان سنگلاخ هاودره هاوکوه های زندگی مواظب هم باشیم ودست همو ول نکنیم"

روزها گذشته....امادست هردومون تو هواست و میل  به گرفتن نداری....

همیشه به تو گفتم:"که تو زندگی منی...

توقشنگترین تصویررویاهای منی که زمین وآسمونم رو خوشبو کردی و روی نیمکت  چوبی خیالم گلبرگ

فکرقشنگت به بازی نشسته"

می خوام بدونی دلم برات به اندازه ی همین یه دنیافاصله تنگ شده....

ایکاش بودی و دستت رو باز توی دستم میذاشتی....

یادته همیشه میگفتی وقتی دستم تو دستته قدرت نه گفتن به تو رو ندارم....

پس دستت رو به من بده...من برای شروعی دوباره آماده ام.....

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 14:19 ] [ آسمون آبی ]

 چقدردوست داشتم تمام دلتنگی های این روزهارو باتوتقسیم میکردم،

باتو که برایم سنگ صبور بودی....

بماند که آنقدر فاصله زیاد شده که هرچه فریاد میزنم نه تو صدایم را می شنوی نه تلاشی برای شنیدنش میکنی...

[ پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 13:54 ] [ آسمون آبی ]
 

 
لمس کن کلماتي را که برايت مي نويسم 

تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست ... 

تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ... 

لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست ... 

که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد 

لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است و پُر شيار ...

لمس کن اين با تو نبودن ها را ... 
 

 

 

لمس کن لحظه هاي تنهاییم را ...  

""آسمون دلتون بی غبار""

 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 19:42 ] [ آسمون آبی ]

 من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو!!!

 

دردآور است که من آزاد نباشم تاتو به گناه نیفتی،

 

قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند!

 

تاسف بار است که باید لباسهایم رابه میزان ایمان تو تنظیم کنم.....***روز زن مبارک***

""زنده یادسیمین دانشور""

[ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:21 ] [ آسمون آبی ]

 
امشب باز پستچي پيرمحلمون نيومد
 
يابايد خونمون رو عوض کنيم يا پستچي رو
 
تو که هرروز واسم نامه مي نويسي،مگه نه؟!ا
 

 


 

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 14:53 ] [ آسمون آبی ]
 
خدایا:
 
مارو ببخش که در کار خیر
 
یا “جار” زدیم
 
یا “جا” زدیم
 

 

 


 "ارادتمند : بچه ی آدم"

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 14:46 ] [ آسمون آبی ]
مرا به تو هيچ تملکي جز اين نيست ، که همواره دلم براي مهربانيت تنگ ميشود...
این روزا حال عجیبی دارم...اصلا قابل توصیف نیست...نمی دونم چرا این دل در بدر همه اش بهونه میگیره...من که میدونستم موندنی نیستی ...چرا بهت دل بستم ؟از عجايب عشق همين است : تنها همان آغوش آرامت مي کند که دلت را به درد مي آورد...
دلتنگم ! اما تو را طلب نميکنم ، نه اينکه بي نيازم ، فقط صبورم !اچقدر این دکلمه ی خسرو شکیبایی رو دوست دارم روحش شاد...
تکليفِ تمام ترانه‌های من
از همين اولِ بسم‌اللهِ بوسه معلوم است
سلام، يعنی خداحافظ!
خداحافظ جایِ خالیِ بعد از منِ غريب
خداحافظ سلامِ آبیِ امنِ آسوده
ستاره‌ی از شب گريخته‌ی همروزِ من،
عزيزِ هنوزِ من ... خداحافظ!
همين که گفتم!
ديگر هيچ پرسشی
پاسخ نمی‌دهم!
هی بی‌قرار!
نگران کدامِ اشتباهِ کوچکِ بی‌هوا
تو از نگاه چَپ‌چَپِ شب می‌ترسی؟
ما پيش از پسينِ هر انتظاری حتما
کبوترانِ رفته از اينجا را
به رويایِ خوش‌ترين خبر فراخواهيم خواند.
من ... ترانه‌ها وُ
تو ... بوسه‌ها وُ
شب ... سينه‌ريزِ روشنش را گرو خواهد گذاشت،
تا ديگر هيچ اشاره يا علامتی از بُن‌بستِ آسمان نمانَد.
راه باز ...، جاده روشن وُ
همسفر فراوان است.
برمی‌گرديم
نگاه می‌کنيم
اميدوار به آواز آدمی ...!
آيا شفای اين صبحِ ساکتِ غمگين
بی‌خوابِ آخرين ستاره مُيسر نيست؟
هميشه همين قدم‌های نخستينِ رفتن است
که رازِ آخرين منزلِ رسيدن را رقم می‌زند.
کم نيستند کسانی
که با پاره‌ی سنگی در مُشتِ بسته‌ی باد
گمان می‌کنند کبوتری تشنه به جانب چشمه می‌بَرَند،
اما من و کبوتر و چشمه گول نخواهيم خورد
ما خوابِ خوشی از احوالِ آدمی ديده‌ايم
از اين پيشتر نيز
فالِ غريب ستاره هم با ما
از همين اتفاق عجيب گفته بود.
ما نزديک آينه نشستيم و شب شکست و
خبر از مسافرِ خوش‌قولِ بوسه رسيد،
رسيد همين نزديکی‌ها
که صبحِ يک جمعه‌ی شريف
از خواب روشن دريا باز خواهيم گشت.
همه چيز دُرست خواهد شد
و شب تاريک نيز از چراغِ تَرک‌خورده عذر خواهد خواست.
همين برای سرآغاز روزِ به او رسيدن کافی است،
همين برای نشستن و يک دلِ سير گريستنِ ما کافی‌ست،
همين برای از خود دور شدن و به او رسيدن کافی است.
سلام ...!
سلام يعنی خداحافظ!
خداحافظ اولين بوسه‌های بی‌اختيار
کوچه‌های تنگ آشتی‌کنانِ دلواپس
عصر قشنگِ صميمی
ماه مُعطرِ اطلسی‌های اينقدی، ... خداحافظ!
سلام، سهمِ کوچکِ من از وسعت سادگی!
سايه‌نشينِ آب و همپياله‌ی تشنگی سلام،
سلام، اولادِ اولين بوسه از شرمِ گُل و گونه‌های حلال،
سلام، ستاره‌ی از شب گريخته‌ی همروز من،
عزيزِ هميشه و هنوز من ... سلام!
مسئله من این نیست
که به هر کسی اعتماد می کنم.
میان این همه سوار و پیاده
من
همیشه پیاده بوده ام،
یعنی هم از نخست
من باد را
برای سفر برگزیده ام.
گاهی
اشتباه خوب است،
بزرگ خواهی شد.
 

 

 

    "آسمون دلتون بی غبار"

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:49 ] [ آسمون آبی ]

 

ای کاش میدانستی......... 

و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !
 
و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !
 
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !
 
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !
 
چه زیباست بخاطر تو زیستن ...
 
ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !
 
چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !
 
بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... !
 
چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !
 
برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !
 
کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !
 
ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست ...!!!!
 
و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد ... 
[ پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 19:49 ] [ آسمون آبی ]


 
هی ! دل خوش باورم
 
چه هنرمندانه زجر میکشی ...
 
از کمال الملک زیباتر !
 

 

[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 17:8 ] [ آسمون آبی ]
بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم
 
زیرا شمع را میسازند تا بسوزد

اما تو میسوزی تا نسلی را بسازی ،

با سپاس و عرض تبریک فراوان روزت مبارک ...

[ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 1:25 ] [ آسمون آبی ]

 

می دانی

یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است ...
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی ...
در دلـت بخنــدی
به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت
صف کشیده اند ...
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند
 
 
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:45 ] [ آسمون آبی ]
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .
           "آسمون دلت بی غبار"
 


 

[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:9 ] [ آسمون آبی ]

 

سلام امروز تولده یه دوست خوب یه همراه

مهربون و دوست داشتنیه....

دوست دارم از همین جا تولدشو تبریک بگم خیلی گلی به خدا....

 

 

 

جشن میلادت را به پرواز می روم 
 
دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها
    
آسمانی که نه برای من
  
نه برای تو
 
که تنها برای “ما” آبیست . . .
 
 
هرچی آرزوی خوبه مال تو . . . 
 
 
                                                                        "لحظه هایت پراز آرامش "

 

 

 

 

[ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 9:52 ] [ آسمون آبی ]
 
 شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر،
 
  شخصیت من چیزیه که من هستم،
 

   اما برخورد من بستگی داره به اینکه :
  " تو " کی باشی ... "برگرفته از وبلاگ گیله مرد"

 

[ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, ] [ 19:45 ] [ آسمون آبی ]

 


مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….

من ازگم شدن درجاهای شلوغ

...میترسم ...
  
[ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, ] [ 10:20 ] [ آسمون آبی ]

 

می دانید اولین جمله ای که ما دراول دبستان یاد می گیریم چیه؟

.

.
.
.
بابا آب داد بابا نان داد 
می دانید اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟
.
.
.
من می توانم بخوانم و بنویسم
.
.
.
می دانید اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟
.
.
.
من می توانم بدوم

و این است که ما همیشه چشممون دنبال دست پدر است کار از ریشه خراب است...
                                                                                     "گرفته شده ازوبلاگ جملات زیباوداستانک"
[ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, ] [ 20:50 ] [ آسمون آبی ]
 
 
امشب حالم اصلا خوش نیست...دلم می شکنه می ریزه،از سکوت طولانیت...این روزها دلم گرفته،دلم از دست عشق و عاشقی کردنهای الکی گرفته،دلم از دست دلم گرفته،دلم از دست توهم گرفته...یادته این بار گفتی دیگه مشکلی باتو ندارم که بخوام برم...اینو خودت گفتی....یادته؟دیگه توانی برای  تر نمودن چشم هایم نمونده،می ترسم....!می ترسم سیلابی بیاید و هر چه هست ببرد،یک چیزی وجودم را میخراشد وبعد جا خوش میکند در گلویم،شاید شبیه ترس .. نه آه می کشم و نه فریاد میزنم،تنها چشمانم را میبندم تا  ته تهش  تا ان تاریکی های محض که  وجودم را می لرزاند..وبعد بی صدا دور میشوم ..خودم را می سپارم به دل اشوبه ی قلبم و تو رانیز ..  غرق میشویم،بگذار کسی نفهمد،نداند آخرین جرعه از بازمانده ی احساسم قطره اشکی بود که باید بدرقه راهم میکردم...ولی توکه میدونی محاله گریه کنم....امشب دوباره دلم گرفت،دلم به اندازه ی تمام کارهایی که  کردمو نکردم گرفته،دیگر دلم با یک آه کشیدن هم سبک نمیشه،دیگر با نوشتن هم، آرام نمیشم، باز هم چشمام به دست های پر از مهر تو،گره خورده،که باز تو بیایی و مرا از این زندان تاریک و تنهایی نجات بدی،بیش از پیش به تو احتیاج دارم
نمیدونم که چرا اینجوری از تو،به بی تو بودن رسیدم
بی تویی که هیچ ام
من با تو من میشوم
من بی تو هیچ میشوم، هنوز هم فقط برای تو مینویسم ،میبینی؟چرا ما به هم اینقدر دروغ میگیم؟مگه تا به حال بهت صدبار نگفتم وقتی از چیزی ناراحتی درموردش توضیح بده....حرف بزن ...بگوولی قضاوت نکن....به نظرمن ما دروغ میگیم، چون ایمانمون ضعیفه 
چون به خودمون اعتقاد نداریم 
دروغ میگیم چون زندگیمون رو قشنگ نمیبینیم 
دروغ میگیم چون آدمارو دوست نداریم...مگه نگفتی به وقت احتیاج دارم تا خیلی از مسایل برام روشن شه؟مگه من بهت وقت ندادم؟اگه واقعا دوستم داشتی میدونستی که چقدر از پیچوندن متنفرم....اگه به حرف خودت دوستم میداشتی راضی به عذاب دادنم نبودی..الان دارم به خیلی چیزا فکر میکنم،به همه مردم،به اینکه چرا انقدر همه بد شدن؟چرا انقدر راحت دل میشکنن؟چرا هیچکس نمیخواد خوب باشه و همه میخوان ادای خوب بودنو در بیارن و کمتر کسی پیدا میشه که بخواد واقعا خوب باشه و ظاهر سازی نکنه.چرا کسی خدارو نمیبینه؟چرا ما بنده ها انقدر خود خواهیم وهمه چیزو واسه خودمون میخوایم واصلا توو کارامون خدارو نمیبینیم؟حرف من اینه: که چرا ادما الکی به هم ابراز علاقه ومحبت میکنیند؟؟؟چرا فقط از سر اینکه یه چیز به هم گفته باشن به هم حرفای عاشقانه میزنن؟؟؟چرا راحت با احساسات همدیگه بازی میکنن؟؟؟چرا وقتی میدونن تا اخرش با هم نیستن به دروغ به هم میگن؟چرا هیچکس توو این دورو زمونه معنی دوست داشتن رو نمیفهمه؟چرا امروز چرا ها به من حمله کردن؟چرا ما ادمها فرق دوست داشتن و عاشق بودنو با نیازو احتیاج رو نمیدونیم؟؟؟؟چرا همه اش اینارو باهم قاطی میکنیم؟چرا نمیخوایم بفهمیم که نباید معنی عشق و خراب کرد چرا فکر نمیکنیم که کلمه ی عشق حرمت داره؟چرا نمیخوایم بفهمیم که اگه واقعا عاشق باشیم خیلی از کارا رو نمیکنیم وخیلی از حرفارو نمیزنیم؟چراخیلی از رفتارهارودرست انجام نمیدیم؟نمیدونم منظورمو چه جوری باید بگم؟؟؟بزاریدیه مثال بزنم تا بیشتر متوجه شید: ببینید دوستان ما خیلی وقتا از روی نیازو احتیاج همدیگرو دوس داریم مثل کسی که در سال دو رکعت نمازم نمیخونه ولی وقتی براش مشکلی پیش میاد چون به خدا نیاز داره،نماز میخونه،قران میخونه،خدارو صدا میزنه و ازش کمک هم میخواد و خلاصه خیلی از کارای دیگه میکنه ولی به محض اینکه مشکلش حل شد دوباره همه چیز یادش میره و میشه همون ادمی که نه نماز میخونه و نه خدارو میبینه.....!این روزا رابطه ها هم اینجوری شده،چون نمیخوان تنها باشن چون نیاز ادمهاس واقعا که چه بازیه کثیفه؟در نهایت بدون اینکه یک لحظه با خودشون فکر کنن که چی میشه کاری رو انجام میدن که به نظرشون درست میاد....واقعا چطور بعضی از ادمها میتونن هر کاری رو خیلی راحت انجام بدن؟ بیاین فقط یکم واقعا همدیگرو دوست داشته باشیم و توو دوست داشتنمون خدارو فراموش نکنیم....اینا رو همه رو به تو گفتم تویی که میدونی چقدر برام مهمی.... ایکاش می فهمیدی
..........
 
 
 

[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ 21:46 ] [ آسمون آبی ]

 

 
مــن، از تمام آسمـــان يک بــــاران را ميخواهم ...
و از تمــــام زميــــن، يک خيابان را ...
و از تمــــام تـــــو، يک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, ] [ 11:47 ] [ آسمون آبی ]

از درد و دلت فقط درد سهم من شد و دلت سهم دیگری ......

[ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, ] [ 8:59 ] [ آسمون آبی ]

 

ما بدهکاریم به یکدیگر و به تمام " دوستت دارم" های ناگفته ای که پشت دیوار غرورمان ماند و آنها را بلعیدیم تا نشان دهیم که منطقی هستیم .....

[ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, ] [ 8:11 ] [ آسمون آبی ]
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

میگن سه موقع دعا برآورده میشه یکی وقت اذون یکی زیر بارون یکیم وقتی دلی میشکنه..... من وقت اذون زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه . . .
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 740
بازدید کل : 70655
تعداد مطالب : 383
تعداد نظرات : 771
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



MusiC Dariush